ریل ،عاشق قطار بود
سیل زد عشقو از چشاش روند
حسرت یه شعر شاعرانه خوند
تصویر یه قاب جاودانه شد
دو تا خطی که تا مرز سیل رفت
خاطراتی که با مزه میل کرد
مسیر هارو میدید سخته….هی رفت
تلخی کی موندگار بود و کی شب؟!
قطار منم و اون ریل تویی
تنهایی؛ سیلی که دنبالمون دویید
تا یه جایی که یکی از ما کم بیاره
کمبودشو با تقدیر هم بیاره
نبض نفرت میزنه از قلب عشق
خیلی حرفارو میشه از غم نوشت
ولی گم نکنی خودتو از تو آینه
زندگی همینه ؛ پره بالا پایینه
.
.
لفظای من ..نگو زشت های تو
یه احساس شرم… منطق ؛ژستای تو
لیبل بدو به خودت نسبت نده
هر واژه داره اثر رو حسای تو
خوشبختی بیرون از تو نی
دوتا تلقینه با دنده خرد جمعی
مگه تنهایی چیز بدیه ؟!
با تعجب متولد چندی؟!
سن و سال یه تعریف از طرف چیا کرده ،تو لحظه هایی که مسیر زندگی سخته
نشدن درکه ،وقتایی که دل تنگه
کلی حرف داری میگی ؛سکوت قشنگه
..
پشت دشت عشق…. شهری از بهشت
اونجایی که آدما ندارن لیبل زشت
جایی که انسان به درون وا میکنه چشم
شاید یه شاعر از قشنگیش نوشت
همیشه نفع قصه ها نفی نفرته
هیشکی هیچجا نگفت تنهایی؛ سیل حسرته
هر چیز یه جایی ارزش داره
چه فایده وسط دریا وقتی تشنته
.
چه فایده…
نظرات