باز منو خیابونو قدم
قید هرچی ارزوهامه زدم
با اینکه شب میشه روزا زود
ولی دردام نمیپره از سرم
میدونم باز من میمونمو
این پیرمردی که تو آیینه روبرومه
هرچی دم دست بود شکستم
صدا عربده هام پیچید توی خونه
میزنم یه لبخند تلخ
به این حالی که من الان دارم
تو نمیدونی بعد اون شب
چه حال خرابی هایی من دارم
سردرد ، سرگیجه ، کارای هول
خشک شد بعد تو اون شاخه گل
همش دعوا دارم با خودم
ندارم حسی به چشمای تو
قلبم زار میزد عقلم حسمو دار میزد
یه توهمی تو سرم میومد
اسمتو تو گوشم داد میزد
همش نفس نفسم
با اینکه ازادم باز تو قفسم
نمیدونم گناه تو
یا منی که قلبم موند رو دستم
دیگ ندارم حسی
جواب دوست دارم میشه مرسی
وقتی دل به کسی ببندی
سخت میشه که تهش بهش برسی
ای کاش که بتونم دلیل خیانتارو بدونم همین
تا دونفر عاشق همدیگه میشن
سعی میکنن بد همو بزنن زمین
حالا دیگ من موندمو
این چشمایی که کاسه خونه
خودم باید انتخاب کنم
بمونم یا برم از این خونه
بزار من برم اصن
کسی نمیدونه تکو بی کَسم
هرچقد که صدا میزدم
کسی نیس اینجا من بهش برسم
میرم از شهری که
هیچ خونه ای توش عاشق نداره
میرم به یه جای دور دست
اسمون هرشب واسم بباره
تنهام از همه ادما فراری
هیچکی نداره ازم سراغی
نمیدونم از چی عصبیم
هیچ کاری نداره برام معنایی
هرشب داغونو خراب
پلکام سنگین تاریک شبام
این فکرو خیالا اخر
بد کاری دستم میده حالا
نمیدونم تهش چی میشه
این حال خرابی هیچوقت خوب نمیشه
ولی اینو خوب میدونم که
کسی با نامردی مرد نمیشه
اولا همه چی خوبه
رابطه ها خیلی دوطرفه
حسی که لیلیا به مجنونا دارن
خیلی مقدسه
ولی بعد یه مدت که میگذره
بدجوری همدیگرو فراموش میکنن
اون عشق چندین چن سالرو
تو یه چشم بهم زدن بگی خاموش میکنن
نظرات